جدول جو
جدول جو

معنی کل دکت - جستجوی لغت در جدول جو

کل دکت
از کار افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کی دخت
تصویر کی دخت
(دخترانه)
دختر پادشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
(کُ)
کل در. کل دره. آلتی است که با آن مرز کرت ها برآرند وآن آهنی دراز است که از میان دسته ای چوبین دارد و از دیگر سوی زنجیری یا طنابی که دو تن آن را برای بر آوردن مرزبکار برند. نوعی آلت شخم که برای پشته بندی بکار برند و دو تن آن را کشند، یکی دستۀ چوبین آن را و دیگری طناب را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
از اصطلاحات احکام نجوم معمول در هند قدیم. (تحقیق ماللهند ص 266). رجوع به جوکات و شدبد در صفحۀ 263 کتاب تحقیق ماللهند شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
آنکه دست کج دارد. که انحنا و غیر استقامتی در دست وی بود، دزد و کسی که در هر جا هر چه بیند بردارد. (ناظم الاطباء). معتاد بدزدی
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ کَ)
مرادف کلکل. (آنندراج). شور و غوغا. (غیاث). مبدل عامیانۀ قال مقال. شورو غوغا. قال مقال. (فرهنگ فارسی معین) :
این همه کل مکل از تنبک گویندۀ تست
مطربا حق حق ما از دم پویندۀ تست.
میرنجات (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
دهی از دهستان مزدقانچای است که در بخش نوبران شهرستان ساوه واقع است و 395 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
از قال مقال تازی غوغا (این واژه پارسی است) شور بانگ شور و غوغا قال مقال: (مطربا، حق حق ما از دم گوینده تست این همه کل مکل از تنبک کوبنده تست)، (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کل مکل
تصویر کل مکل
((کَ مَ کَ))
شور و غوغا، قال و مقال
فرهنگ فارسی معین
دزد، نادرست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برخورد کردن، دعوا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
وبال
فرهنگ گویش مازندرانی
نظر کسی را جلب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
از کوه پایین افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
دشمن شدن، یا کسی در پیچدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کلوخ
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۳۰۸۲ متر نزدیک شاه علمدار کلاردشت، نام دهکده ای از کلارستاق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
کول و دوش، سکوی اجاق هیزمی که جای چراغ، لامپا و بوده است
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت مو
فرهنگ گویش مازندرانی
انجام کاری به صورت انتخابی یا نامنظم، فضول
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که هنگام راه رفتن از دیگران عقب بیفتد، بازمانده در
فرهنگ گویش مازندرانی
از چشم افتاده، کسی که به سبب اعمال ناشایست طرد شود
فرهنگ گویش مازندرانی
در باور عوام زنی که در روز عقد خود، غذای تازه متوفایی را
فرهنگ گویش مازندرانی
افتاده، سقوط کرده، به زمین افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
مأنوس، رام
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین به معنی آتش گرفته
فرهنگ گویش مازندرانی
از کار افتادن، کم شدن میل جنسی، مبارزه بین دو گوسفند نر
فرهنگ گویش مازندرانی
افتاده، نقش زمین شده، شکست خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
فرد مبتلا به آماس بدنی در اثر کار افتادن کلیه ها (نفریت)
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بکت
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
به دل افتاده –برات شده، یک در میان
فرهنگ گویش مازندرانی
آهوی نر –شوکای نر
فرهنگ گویش مازندرانی